139.
من پاره های قلبم و در اشک جاری ام
خونابه ای به وسعت یک زخم کاری ام
چون قلب دیرسال تراشیده بر درخت
تنهاترین نشانه ی یک یادگاری ام
یلدای من که ثانیه ی شوم ساعت است
ای وای بر حکایت شب زنده داری ام
زندان شیشه بود جوابم که چون گلاب
دیدم سزای خنده ی شوم بهاری ام
من دست بر کمر زده ام از خمیدگی
جز دست من نکرده کسی دستیاری ام
غمزوزه ی جراحت گرگم به کوهسار
با درد خویش هم نفس بی قراری ام
چون سایه ی طویل درختم که در غروب
هر لحظه بیشتر ز تن خود فراری ام
بندی به پای دارم و باری گران به دوش
در حیرتم که شهره به بی بند و باری ام
غلامرضا شکوهی
138.
امروز روز اول شیمی درمانی "صدرا"ست.
خیلی چیزا امروز روشن می شه.
خدا کنه بدنش جواب بده.
بابا ومامانش خیلی بی تابی می کنن.حال مامانش ...
تلاش زیادی کردم که...
مامانش...
این[+] هم صدرا کوچولوی ما
137.
جواب همه ی آزمایش ها مثبت بود.
وحالا کودکی
وپدری
ومادری
و دوستی
و
و
و
و
و
و
که همه ی امیدشان به خداست.
خدا کند جواب دعاهایمان هم مثبت شود.
134.
اول:
کاری که زخمه تنبور وکوبیه ی دف با من کرد،وسوسه گندم باآدم نکرد.
دوم:
یک ماه است که آرزو می کنم،شب زود برسم خانه ویک شب با خیال راحت وسر فرصت آشپزی کنم وشام بخورم و...
به قدری سرم شلوغ شده است/شلوغ کرده ام که گاهی...
برای چه؟برای که؟به پای که...
سوم:
گفته بودی یک بار مردانه همه چیز را تمام کن،تمامش کردم.تو هم مرد باش،یک بار برای همیشه...
نمی گویم تمامش کن،یکبار برای همیشه با خودت کنار بیا.یابیابرای همیشه یابرو برای همیشه.
نمی دانی با این کارت با من چه می کنی!
یک بارهم که شده به حرفت احترام بگذار واینجا نیا...
نیا
بگذار خودم باشم،
تو هم مرد باش.
چهارم:
نه ماشین خدا میلیون تومنی،نه حساب بانکی باصفرهای بیشتر از انگشتان دست،نه خانه چندصدمتری،هیچ کدام نمی تواند جای آن چند وجب در چند وجب آغوشت را بگیرد،می خواهی باور کن،می خواهی نکن.
پنجم:
این چند وقت معشوقه های کاغذی ام هم شاکی شداند،آن گوشه ی کتابخانه حسابی خاک آلوده شده اند.
ششم:
پری شب محمد برگشت ایران،البته برای مدتی کوتاه.انگار این آدم کاری ندارد جز انداختن کک به تنبان من برای...
از حرف های این دفعه اش خوشم آمده...
هفتم:
"گرمحتسب شکست خم می فروش را
دست دعای باده پرستان شکسته نیست"
صائب
131.
اول اردیبهشت 93 شروع شد
23 تیر اولین بار...
15مرداد تازه شروع اوج گرفتنش بود.دیدمش،خودش بود.خوده خودش بود...
کی تموم شد...
نمی دونم...
چرا تموم شد؟
نمیدونم
کی...
نمی دونم؟
من کیه ام؟
نمی دونم
تو کی هستی؟
نمی دونم
چی شد؟
نمی دونم
نمی دونم
نمی دونم
نمی دونم
.
.
.
.
.
حالاباید عکسی رو که ماه هاست بک گراند گوشیمه پاک کنم...
عکسی که صبح،شب،قبل از تماس،بعداز تماس،باهر خبر خوب وبد،هر اسم ام اس،هر...دیدمش و...
نفسم بالا نمیاد و قلبم به کزکز کردن افتاده...
خدایا امروز زودتر تموم بشه...
اون یکی وبلاگو از اول اردیبهشت امسال تا...
لعنت به من و...
130.
ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺪﻋﯽ ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﺁﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻗﯿﺐ ﻣﻦ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﯼ ﻧﻔﺲ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﺩﻡ
ﮔﺮﻡ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺭﻩ ﯼ ﺁﻩ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺷﮏ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻫﻤﺖ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺗﻮ
ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﺗﺶ ﺩﻟﻢ ﻫﻤﭽﻮ ﺯﺑﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﺩﺭ ﻧﮕﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﻦ ﻣﻮﺝ ﺍﻣﯿﺪ ﻫﺎ ﺗﻮﯾﯽ
ﻭﻩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺳﻮﯼ ﮐﺮﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﮔﺮﺩﺵ ﺟﺎﻡ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﻣﺎ ﻧﺸﺪ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺩ ﻣﺪﻋﯽ ﻫﻤﭽﻮ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﻬﺮ ﺗﻮ ﺷﺪ ﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ
ﺑﺎﺯ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺧﻮﺵ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻓﺴﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ؟
استاد محمدرضا ﺷﻔﯿﻌﯽ ﮐﺪﮐﻨﯽ