ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
۳۶۸.
اول:
باورم نمیشه که برای "او" ۱۲ ساعت رانندگی کردم و این ساعت از صبح خودمو جایی و پیش کسی رسونده باشم که سال هاست کنارِش گذاشتم و ازش دلخورم.
نمی دونم چرا و چی بود،انگاری یهویی کسی دستمو گرفت و کشید و راه انداخت...
دوم:
فکر نمی کردم لحظه تحویل سال بدون مادرجانم اینقدر سخت باشه. بعد ازعزیزجانم بی وطنی برام یه معنی دیگه ای پیدا کرد.
سوم:
حالا حالا این سر جا داره که به سنگ بخوره و به راه نیاد!