ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
۳۶۳.
اول:
خواب دیدم دارم با عجله میرم توی ایستگاه قطار، انگاری میرفتم دنبال کسی بگردم،توی ایستگاه هیچ کس نبود،خلوتِ خلوت بود،یه قطار روی سکو بود و آماده حرکت. فقط یه مسافر داشت و کنار پنجره نشسته،خیلی با عجله روی سکو می دویدم. از کنارش گذشتم چهره مسافربرام آشنا بود،ایستادم!خودش بود فقط چهره اش یه کم عوض شده بود.اونم نگام کرد و تعجب کرد.با ایما واشاره شروع کردیم به حرف زدن،انگاری نمی خواستیم کسی متوجه بشه،اما کسی توی ایستگاه و قطار نبود که متوجه بشه.
ازش خواستم پیاده بشه،مردد بود ولی پیاده شد،یه پیراهن رنگی رنگی خوش رنگ تنش بود و موهاشو بسته بود.همین که پیاده شد قطار و ایستگاه یهویی محو شدن! توی یه دشت سبز و بازایستاده بودیم و یه ساک دستش بود،نشستیم توی ماشین ،یه ماشین سقف کروک باد خنک و نرمی دستش صورتمو نوازش می کرد.
دوم:
انبه ها جوونه زده و دیشب دوتاشو توی گلدون کاشتم.
سوم:
گرمای این روزا و فشار کاری که میدونم تهش هیچی نیست حسابی کلافه ام کرده.یه کار عبس و بدون خروجی درست!
استرس مصاحبه روز یک شنبه هم به جای خود!