-
۳۱۳.روز اول
یکشنبه 1 مهر 1397 23:03
-
۳۱۲.سرده
جمعه 2 شهریور 1397 17:27
۳۱۲. اول: انگاری یه چیزی داره شروع میشه،شروع شده،...نمی دونم! دوم: ساعت شنی رو برگردوندم،آخرین دونه های شن،... سوم: جای یه چیزی داره خالی میشه ویه خالی داره جاشو پر می کنه. ازصبح سردمه،انگاری همه چی سرده،آفتاب چرا جون نداره؟ چهارم: سینه ام سنگینه،از غم سنگینی که توی دلم گذاشتن،از اینکه رنج می کشن به خاطر من ومن نمی...
-
۳۱۱.رسم سرای درشت!
پنجشنبه 18 مرداد 1397 15:37
۳۱۱. اول: چهارشنبه همونی شد که پیش بینی کرده بودم ودلم می خواست،نه فقط جگرم بلکه تمام امعا واحشام خنک شد!خنک شدن درحد یخ زدگی! خبرش که پیچیدو...کلی تلفن وپیام و...داشتم! تقریبا تا دیر وقت موندم محل کار،کارای زیادی رو باید جمع می کردم. دوم: داستان این روزگار خیلی عجیبه،دو نفری که از بدی چیزی نمانده بود که در حقم نکردن...
-
۳۱۰.خوشحالی های کوچک!
چهارشنبه 17 مرداد 1397 01:27
۳۱۰. اول: حالی می کنیم با این تخته نرد! چند وقت پیش منزل دوستی مهمان بودم،اهل بازی تخته بود،بازی اشو بلد نبودم،بهم یاد داد وچند دست هم بازی کردیم،دیدم چقدر به این بازی علاقه دارم،به دوستی از کردستان سفارش دادم یه دونه اشو برام بگیره وبفرسته.دوست گرامی هم سنگ تموم گذاشته ویه کار مرغوبشو سفارش ساخت داده بود وبرام...
-
۳۰۹.اتاق فرمان!
یکشنبه 14 مرداد 1397 15:08
۳۰۹. همین الان از اتاق فرمان اشاره کردن که موضوع روز چهارشنبه هواست وشما می تونی به مسافرت بررسی! (یوهاهاهاهاهاها)! اینه!!!
-
۳۰۸.پنیر برشته!
شنبه 13 مرداد 1397 23:50
۳۰۸: اول: دلم یه نوشیدنی متفاوت می خواد،یه چیزی که ذائقه امو عوض کنه،یه نوشیدنی قوی ومتفاوت.نمی دونم چیه! دوم: دیشب خونه...دعوت بودم،دعوتی از جنس دلتنگی های پنج شنبه ای،که از قضا جمعه اتفاق افتاد.کلی خوراکی خوشمزه والبته سرگل غذای شام واسه من "پنیر برشته"(اگر درست نوشته باشم)بود.یه غذایی که پایه اش پنیر محلی...
-
۳۰۷.حرمت
چهارشنبه 10 مرداد 1397 00:40
۳۰۷. اول: قدیمیا خیلی چیزا داشتن که توی نسل جدید وزمانه جدید وجود نداره وکم رنگ میشه.حتی شاید بعضی از این قدیمیا دیگه پایبندش نباشن،یه چیزای مثل حرمت سلام علیک،نون ونمک،مثل بزرگتری کوچیکتری و... انگاری ویژگی وشاخصه این دوره روزگار شده بی حرمتی وهمه چی رو شوخی ومسخره گرفتن! همین وبلاگستان یه روزایی خیلی فرق داشت.اگر...
-
۳۰۶.وای اگر از پس امروز بود فردایی!
پنجشنبه 4 مرداد 1397 21:48
۳۰۶. اول: داشتم کارای ترخیص و پرداخت و... رو انجام می دادم،دیدم یه آقایی که"دشداشه"تنش بود،مضطرب ونگران اینور وانور میره و... رفتم بهش سلام کرد متوجه شدم عربه وایرانی نیست واصلاً هم فارسی بلد نیست.به عربی دست وپاشکسته از نسب ام بهش گفتم وموضوع رو پرسیدم،امن شد وکلی خوشحال شد.گفت که چند روزی بستری بوده...
-
۳۰۵.لیلای بی لیلا
یکشنبه 31 تیر 1397 20:41
۳۰۵. امروز سالگرد لیلا بود،لیلا اسفندیاری،دختری که سخت زیست وزیبا رفت وبرای آرامش پیکرش سترگ ترین آغوش را برگزید،آغوش هیمالیا!نه... ارزش آدم ها را انتخاب هایشان مشخص می کند. روحش شاد،یادش گرامی
-
۳۰۴.خستگی
یکشنبه 17 تیر 1397 00:27
۳۰۴. می خوام بنویسم اما از زور خستگی دستم به نوشتن نمیره! خسته ام اما خوشحال!
-
۳۰۳.دلبرک طناز
شنبه 9 تیر 1397 23:36
۳۰۳. اول: دیشب عروسی دعوت بودیم.با یه جمعی که مدت زیادی نیست می شناسمشون.جمع شاد وبا محبتی هستن و واقعا باهاشون خوش گذشت.عروسی خارج شهربودوبیشتر مهمونا دوستای عروس وداماد بودن والبته تعداد کمی هم از فامیلاشون. داداش یکی از بچه ها رو قبلا ندیده بودم،اما خیلی دوس داشتم ببینمش که از قضا با مامانش اومد وحسابی بگو وبخند...
-
۳۰۲.یه کم خوش گذرونی
چهارشنبه 6 تیر 1397 21:21
۳۰۲. اول: دلم خنک شد این ژرمنای مغرورِ پرافادهِ نژاد پرست گنده دماغ بی خاصیت،با این فضاحت از جام حذف شدن! پوز"یواخیم لو"خوب زده شد! دوم: محل کار سرم حسابی شلوغ شده،طوری که اصلا متوجه نمیشم کی تایم تموم شده ومن هنوز نهارمو نخوردم! البته شیطنت وحسادت ها وسنگ اندازهای شخصی هم هرروز داره بیشتر وشدیدتر میشه! کم...
-
۳۰۱.فوتبالانه
دوشنبه 4 تیر 1397 22:05
۳۰۱. اول: واسه نهنگه هدیه خریدم،چهار حلقه لاستیک دوسایز پهن تر.به قول امیر نهنگ که بود،تانک هم شد! دوم: از دفتر رئیس کوچیکه امروز زنگ زدن که زودی بیا بالا.منم که... بیست دقیقه بعدش رفت.باخنده گفت نمی دونم من رئیس کوچیکه هستم یا تو؟!! یه ورقه گذاشت کف دستم که بااین محتوای خاص یه سمینار باید برگزار بشه ورئیس بزرگه ورئیس...
-
۳۰۰.اعتراف می کنم
جمعه 1 تیر 1397 04:22
۳۰۰. اول: بعداز ظهر یک شنبه آذوقه و وسایل لازم رو برداشتیم و حرکت کردیم.از جاده الموت به سه هزار.یه طبیعت بکر ودست نخورده ودلربا،بارندگی وسیل روز قبل چندتا از دهنه ها رو کامل تخریب کرده بود به سختی رد شدیم و به شبونه گردنه "پیچِ بِن"وکاروانسرا رو رد کردیم.تا رسیدیم روستا شب از نصفه گذشته بود.ده ساعت رانندگی...
-
۲۹۹.بیداری
پنجشنبه 10 خرداد 1397 02:31
۲۹۹. اول: تنها نمیرم!!! یه همپای خیلی پا خواهم داشت! دوم: امشب ماه کامله وگرگ درون من... بی خوابی! پ.ن: چه میشه کرد،عادت کردم به این دیدارهای پنج شنبه ها،دلتنگم خیلی.
-
۲۹۸.پیش سفرانه
سهشنبه 8 خرداد 1397 23:17
۲۹۸. اول: عصری امیر زنگ زده احوال نهنگ رو پرسید وکلی خندیدیم!فردا عصر بعداز کلی کش وقوس روکش صندلیا رو نصب میشه.فقط میمونه چندتا کار ریز برقی. دوم: پنج شنبه شب میرم دیدن دوستی که خیلی وقته فقط اسم همو شنیدیم واز هم شنیدیم ولی همو ندیدیم.نمی دونم بالاخره طلسم این دیدار این هفته در کردان شکسته میشه یاخیر؟!! سوم: برنامه...
-
۲۹۷.ماییم وکهنه دلقی...
چهارشنبه 2 خرداد 1397 22:49
۲۹۷. اول: امروز صبح زودتر از همیشه بیدار شدم ورفت که ببینم وبشوم.تا با اینکه یه ربع زودتر رسیدم خانم دکتر وانصار واعوانش زودتر رسیده بودن وداشتن صلاح مشورت می کردن.نشستم رو صندلی کنار دیوار.یه سالن بزرگ که وسطش یه کانتر سنگی ساخته بودن وچند ردیف صندلی فلزی خشک وبی روح وآدمایی که میشد راحت میشد خواب آلودگیشون رو دید....
-
۲۹۶.من و نهنگم
دوشنبه 31 اردیبهشت 1397 23:01
۲۹۶. اول: پنج شنبه شب با نهنگم رفتیم مهمونی.خارج از تهران وتوی یه باغ جالب که مثل فیلما بود.انگاری صد سال کسی نرفته توش وبهش دست نزده بود.یه باغ بزرگ وپت پهن که رودخونه ازش رد میشد وکلی آپشن دیگه، خیلی با حال بودوخوش گذشت! دوم: بعضی وقتا اینقدر سر آدم شلوغ میشه که کلا فراموشت کی بودی وکجایی .اصلا چند چندی با خودت...
-
۲۹۵.نهنگ نقره ای
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1397 17:32
۲۹۵۰ اول: امیر بهش می گه نهنگ،من یه نقره ای بهش اضافه کردم،اسمش شد"نهنگ نقره ای". یه موتور قوی ومردونه که ویه دنده کمک قوی ودست نخورده وفابریک حسابی،یه کابین بزرگ وجادار وبلند که میشه عقب اش رو مثل اتاق خواب کردکه دیگه چادر هم لازم نداشته باشم.اینطوری جنس کوه رفتن وطبیعت گردی و...ام جور شد.البته اگر بخت یار...
-
۲۹۴.باید نوشت...
پنجشنبه 23 فروردین 1397 23:43
۲۹۴. اول: برای من زندگی با نوشتن دلچسب تره،هیچ لذتی مثل نوشتن نیست،بخصوص وقتی تو... دوم: میزبانی دوستان یه روز بیشتر ادامه پیدا کرد.کوه،جنگل،کویر... همه به خوبی گذشت.دوستانی که طبیعت زادگاه ام رو ندیده بودند مثل ... ای شده بودند که یه جعبه تی تاپ عیدی گرفته بود.از هیچ خوشگذرانی ای گذر نکردن،از آویزون شدن از صخره تا...
-
۲۹۳.دلبرانه
چهارشنبه 8 فروردین 1397 01:40
۲۹۳. اول: بله درسته! من با بچه پولدارا و همه اونایی که ادای پولدارا رو در میارن مشکل دارم. من باهرکسی که بخواد رهایی امو ازم بگیره مشکل دارم. من با الکی خوشا مشکل دارم. من باشتررررر ها مشکل دارم. من با احمق ها مشکل دارم. من باهرکسی که بخواد از بالا نگام کنه مشکل دارم. دوم: دلبرانه تر از تنهایی و شب مهتاب و نسیم خنک...
-
۲۹۲.ناخوانده
دوشنبه 6 فروردین 1397 02:34
۲۹۲. اول: مهمونا رسیدند.خونه باغ یکی از دوستام که خارج شهره رو براشون در نظر گرفته بودم که مستقر شدن و خوشبختانه خوششون اومد.قرار بود سه ماشین باشن،اماشدن چهار تا.یه مهمون ناخوانده! دوم: خودمو سرگرم آتیش می کنم توی حیاط که... میاد توی حیاط کنار آتیش سرشو می اندازه پایین وبادلخوری وغم میگه این همه راه رو کوبیدم که تو و...
-
۲۹۱.
یکشنبه 5 فروردین 1397 13:48
۲۹۱. اول: برشته شدیم رفت! حالا هی برین پول سولار بدین،طبیعی برنزه شدیم،تازه آپشن کباب ودوغ ونون محلی مجانی هم داره! دوم: رای امو زدن،بازگشت به تهران بعد از تعطیلات! سوم: عروسی محلی دعوت شدیم،تور حسین اینا رو کنسل کردم. چهارم: چند روز میزبان دوستان طبیعت گرد وآفرودر هستم. اولین باره میان سمت ما وطبیعت اینجا رو...
-
۲۹۰.دم ودلت گرم!
پنجشنبه 2 فروردین 1397 01:40
۲۹۰. اول: همچنان به سال نو وتعطیلات معتقدم اما فعلا به عید خیر!!! دوم: چقدر خوبه که یه دوست بامحبت وعزیز شب تحویل سال از حافظیه بهت زنگ بزنه وبگه که به یادته!وتازه فال هم بگیره واست و... هاااااعامو دم و دلت گرم! امسال از ته دل عطش شیراز داشتم اما نشد دیگه!هرچندهنوزتور شیراز حسین اینا رو کنسل نکردم.بیست تا ماشین...
-
۲۸۹.وباز هم امان
سهشنبه 29 اسفند 1396 01:21
۲۸۹. اول:امروز توی جاده،چند نفر که یکی شان "سرباز"بود را به مقصد رساندم.اسمم رابلد نبودند،"آقای راننده" صدایم می کردندوبا مناسبات راننده ها با من برخورد می کردند؛آقای راننده چایی بریزم،آقای راننده آهنگ...،آقای راننده...! برایم خیلی جالب بود،جالب در حد ذوق زدگی! خودم خیلی ها را به این اسم صدا کرده...
-
۲۸۸.از نو
یکشنبه 27 اسفند 1396 21:30
۲۸۸. اول: دور همی ای که قرار بود عصری باشه،از صبح شروع شد.یه جای دنج وآرووم وخیلی خوش منظره،کنار دوستایی که بزرگترین یا شایدم کوچک ترین ویژگیشون دوست بودنه.دوستایی که دوستن!واین یعنی یه اتفاق خوب. به قدری خندیدیم و...که عضلات صورت وشکممون درد گرفت! عالی بود. دوم: فردا ظهر شروع یه سفر دیگه است.من و رفیق چموش جاده وکوله...
-
287.دوست داشتنی ها
یکشنبه 20 اسفند 1396 12:18
287. پنج شنبه همین هفته از عصرش، قراره با دوستایی که چندماهیه ندیدمشون ودلتنگشونم یه جایی بیرون شهر دور جمع بشیم. از همین الان ذوقشو دارم وکلی خوشحالم! شاید آخرین دورهمی امسال باشه،می خوام پیشنهاد بدم تعطیلات عید رو بیان سمت ولایت ما،طبیعت گردی ومهمونی و...
-
۲۸۶.چه کسی می داند؟
یکشنبه 20 اسفند 1396 01:03
۲۸۶. اول: اعتراف می کنم به شدت دلتنگ اینجا ونوشتن بودم.اما لازم بود که ننویسم،باید یاد می گرفتم اگر می نویسم فقط برای خودم باشد. دوم: فکر می کردم لازم است آدم برود دنبال خودش.پیدایش کند،دست اش را بگیرد،دلجویی اش کند وبرش گرداند سرخانه وزندگی و... سوم: چه کسی می داند خود آدم کجا گم شده؟کجا رفته؟چرا رفته؟واصلا دنبال...
-
285.چشم هایش
یکشنبه 5 شهریور 1396 14:08
285. خدا خدا می کردم که بیاید،آمدنش را دوست داشتم.همین آمدن برایم خیلی با ارزش بود.از صبحش همه چیز متفاوت بود.نتیجه ی آمدنش برایم دور از انتظار نبود اما همین که می آمد،چیز دیگری بود . رفته بودم کنار پنجره،وبیرون را نگاه می کردم،آخرین باری که دیدمش ... مثل بچه ها شده بودم.بی تاب وبی قرار.فرق کرده؟چقدر فرق کرده؟بدتر که...
-
۲۸۴.پیچیده
شنبه 4 شهریور 1396 18:58
۲۸۴. چقدر بهتر میشد اگه آدم رویاشو بجای شب ها وتوی خواب،روز وباچشم روشن می دید! پوووووووووف! خواب های تکراری تکراری تکراری تکراری... غمگینم غمگینم شاید اگر تعبیر می شد... غمگینم پووووووووووووف! پ.ن "پیچیده درهم،پیچیده باهم،پیچیده تا هم،پیچیده بی هم"