ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
208.
اول:
من فکر می کنم همه جای این مملکت قشنگه،هر جاشو بایدچند دفعه و توی فصل مختلف دید.برف،باروون،گرما،پاییز،بهار...هر فصلی قشنگی خودشو داره! نه قندیم که تو باروون خیس بشیم نه بستنی که توی گرما آب بشیم پس بزن به جاده والکی بهانه نیار...
دوم:
این" خداوند الموت "هم جالبه!خوشم آومد.البته مرجع تاریخیش خیلی ضعیفه اماروایت داستانیش خیلی قویه.همراه خوبی واسه ساعات خلوت روز وشبه،فصلای آخرش هستم.
سوم:
می گه از این به بعد نخند و ادکلنتو هم عوض کن...!
چهارم:
واسه ژانویه...تا ژانویه!
من هیچوقت یکی نبودم که یه عده رو ببره یه جا
تلاش کن تو می تونی
من هیچوقت برنامه ریزی نکردم واسه اطرافیانم.همیشه صبر کردم ببینم بقیه کی چی میخوان.
نداشتم ولی...
تو سیزده سالگی خوندمش.چندین و چندبار...از معلم جغرافیامون قرض گرفته بودم.
امیدوارم بلاخره یکی پیدا بشه مارو ببره از نزدیک قلعه شو ببینیم.
خوب شما یکی باش که یه عده رو می بره اونجا