89.
نمی دونم چرا دستم به نوشتن ماجراهای هفته پیش نمیره!
شب یلدا توی جاده،خواستگاری داداش وسطی،در دلای من ومامان،خونه ی پیرمرد،...
کلی حرف دارم واسه نوشتن.
من قضاوت نکردم خان...شوخی کردم.. فکر نمی کردم بهت بربخوره..
مهم نیست
وای وای وای خان و حسودی؟؟؟خان حسودی نکن... ایشالا نوبت تو هم می رسه.. اصلا خودم برات استین بالا می کنم..اینجا هرجور دختری بگی هست.. بیا دست روش بزار تا برات بریم خواستگاری..
حسودی؟قضاوت؟!!!کاش صبر می کردین علتشو می گفتم بعد قضاوت می کردین!!!
من قضاوت نکردم خان...
شوخی کردم.. فکر نمی کردم بهت بربخوره..
مهم نیست
وای وای وای خان و حسودی؟؟؟
خان حسودی نکن... ایشالا نوبت تو هم می رسه.. اصلا خودم برات استین بالا می کنم..
اینجا هرجور دختری بگی هست.. بیا دست روش بزار تا برات بریم خواستگاری..
حسودی؟

قضاوت؟!!!
کاش صبر می کردین علتشو می گفتم بعد قضاوت می کردین!!!