ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
نظرات 6 + ارسال نظر
حاج خانوم یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 11:54

به مشکلات لبخند بزن

خنده من مهم نیست،مهم مشکلاتن که روبرو نشستن ودارن موزیانه لبخند می زنن،خدا می دونه چه فکر پلیدی تو ذهنشون هست

حاج خانوم یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 11:40

عصبانی نباش خان جان ... چه زشت شدی

می خوایم نباشیم اما بعضیا نمی زارن حاج خانوم!!!

حاج خانوم یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 09:38

سالهاست از ادکلن تلخم نزدم ... که مبادا خاطرش زنده شود .... هرروز به شیشه نیمه از ادکلن نگاه میکنم حتی جرات نزدیک شدن هم ندارم.
این تنفر رو درک میکنم خان !

داستان خاطره نیست،حکایتی آدمی است که به سهمش از زندگی راضی نیست وهر چند وقت یک بار...

H.K یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 01:28

وقتی خواب بودیم!!
جاسم، اون لودر را ببین دم درب است؟
حنا؟
حنا...دخترم!
یا رسول الله، حنا و لودر نیست!!
خان !!
لودرم و دخترم را پس بیار..

چیه شیخ ؟!!
بابا برش(به فتح با و را) می گردانم
من وحنا رفتیم دوری بزنیم با لودر

بسامه شنبه 6 دی 1393 ساعت 18:26

بابت پست بعدی خیلی ممنون

حس اون لحظه ام بود

H.K شنبه 6 دی 1393 ساعت 14:36

ها، خان!
می بینم که خانه ات ویران شده...
هی گفتم بیا به عیادت شیخ نیامدی، او هم تو را نفرین کرد و حال به "تیرغیب" گرفتار شدی
شیخ از تخت پایین آمده و دارد با آهنگ جدید "کتی پری" موظون می رقصد...
آتشی جان سوز...

آمدیم،وقتی همه خواب بودند!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.