خان آسوده بخواب، که ما و ایادی ملک عزیز بیداریم و با شماشیر(جمع شمشیر ها) در حال نگهبانی... از وقتی غائله لودر و تراکتور دوزدی به راه افتاده، ما ملخیون بیداریم... اصلا نگران نباش... بخواب... جاسم پتو را بکش رو خوان...سردشان نشود... حنا دخترم ، بخاری را کمی بیشتر کن... فهد، چراغو خاموش کن... "صدای زنجیر و بکسل احتمالا لودر از بیرون"!! ...جاسم، لودر کو؟! حنا... دخترم!! حنا! وای حنا هم نیست... حنا رو هم دزدیدند...
هر قلبی برای قلب دیگه ای میتپه ..
کاش قلبی واسه قلبی بتپه که براش می تپه
من دیگه حرفی ندارم!
خان آسوده بخواب، که ما و ایادی ملک عزیز بیداریم و با شماشیر(جمع شمشیر ها) در حال نگهبانی...
...جاسم، لودر کو؟!
از وقتی غائله لودر و تراکتور دوزدی به راه افتاده، ما ملخیون بیداریم...
اصلا نگران نباش... بخواب...
جاسم پتو را بکش رو خوان...سردشان نشود...
حنا دخترم ، بخاری را کمی بیشتر کن...
فهد، چراغو خاموش کن...
"صدای زنجیر و بکسل احتمالا لودر از بیرون"!!
حنا... دخترم!!
حنا!
وای حنا هم نیست... حنا رو هم دزدیدند...
وقتی قاسم از پنجره وارد می شود!!!