ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

7.دلم می خواهد...

7.

دلم می خواهد بنویسم

از تو

ازسپیدی دشت های یخ زده سیبری که در آن شقایق های سرخ نورماندی روییده باشند

ازویسکی آسمانی اسکاتلندی که مزه صمغ کاج می دهد

ازچنارهای عریان خیابان ولیعصر که خود را بالیمو های دره ی بقاع آراسته اند

ازگرمای بیابان های سحر انگیز مصرکه مانند تن تو تهی از ثمرند

از عطش

از تشنگی های شبانگاهی من

ازهجوم تاراج گرانه ی سودای آغوشت

باز هم خیال

خواستن های...

بازعطر نفس های تو

باز هم آغوش تو

باز هم طعم انار

وباز هم تب وشب 

شب

شب

شب

.

.

.


6.من وموراکامی

6.

*نمی دانم چرا اما فکر می کنم آخر هفته ی گذشته به اندازه چند ماه طول کشید.البته نه چند ماه کسالت بار،بلکه چند ماه مفید وموثر.عصر پنج شنبه را دوستی قهوه خوردم وگپ زدیم.از خودمان و... از زندگی.یک گفتگوی دوطرفه وصمیمی.بعدش هم  رفتم خرید.سری به کتاب فروشی ها زدم.ونصف بیشتر مبلغی را که برای خرید لباس زمستانی کنار گذاشته بود خرج کتاب  کردم!


**بالکل این ماه از خرید لباس گرم منصرف شده بودم ولی درکمال ناباوری همان لباس هایی که را دوست داشتم با تخفیف خیلی خوب خریدم.حالا روزهای قبل کلی توی بازار گشته بودم اما نتوانستم چیزی باب میلم پیدا کنم.فروشگاه یاس/غرفه LC MANحراج گذاشته بود!وبدینگونه کلی خوشبحالمان شد وهزینه کتاب ها جبران شد.


**کل ساعت های باقی مانده آخرهفته ام راباموراکامی گذراندم.موراکامی ماننددوستی است که حال آدم راخوب *میفهمد.وقتی حالت اصلاً خوش نیست وهمه چیز یک شکل ویک نواخت شده،می آید ودر می زند ومجبورت می کند که لباس بپوشی و بروی پیاده روی.بعدش هم همصحبت وهمقدمت می شود وبرایت از این خیابان وآن کوچه ودختر همسایه بغلی و... می گوید.دنیا را جوری دیگر می بیند.

 چاقوی شکاری،پس لرزه،کجا می توانم پیدایش کنم،... وآخر این هفته هم در تعقیب گوسفند وحشی واگر پیدا شود جنگل نروژی.

نه فقط از زندگی می نویسد،بلکه زندگی را می نویسد آنگونه که تا کنون می توانستیم ببینیم وندیدیم.یک زندگی کامل.اما زندگی های موراکامی اینجا کامل نیست.وقتی می رسد اینجا بنده ی خدارا اخته می کنند.وسط داستان یکهویی شکافی غیر قابل باور به وجود می آید.آدم باورش می شود که آنجا از این خبرها نیست.هر طور می خواهید فکر کنید اما به شخصه رمانی که جنبه های اروتیک را از داستان یک زندگی حذف کند رمان نمی دانم ومیلی هم برای خواندنش نشان نمی دهم؛حتی اگر برنده صدها جایزه بین المللی باشد.اما موراکامی حکایتش جداست.اخته نیست،اخته اش کرده اند.


**بالاخره دست نوشته ایم را در مورد داعش مرتب کردم واز آن آشفته بازار توانستم بالاخره مطلب شسته رفته ای در **بیاورم.فرستادمش برای دکتر"ج"بخواند ونظرش را بده.اگر مناسب دید،همانجا ترجمه وچاپش کند.

اگر عقلانیت عربی به تعریف عابدالجابری و حس انتقال وسرخوردگی جامعه عربی با دیدگاه حسنین هیکل را بشناسیم ومقداری هم تم نوستالوژیک خلافت خواهی ابن تیمیه را کنارش بگذاریم وتوی دیگ فرصت طلبی نیروهای منطقه ای وفرا منطقه ای بریزیم وبگذاریمش روی اجاق حس حقارت ،کم بینی،سرخوردگی وحس انتقام جویی جوانان مسلمان فرنگی وقفقازی از غرب وقیام به سیفبرخی دیگرجهادگران گوشه وکنار وآقایان...هم همش بزنند،احتمالاً آش می شود داعش!!!

به همین سادگی به همین خشونت!