ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۵۱.بگذار که دل حل کند این مسئله ها را

۳۵۱.

اول:

قرار بود ارومیه برم اما فرمون هرسمتی که خواست چرخید الا ارومیه،مقصد شد: کجا دلت می خواد باشی؟


دوم:

"ح"همسفرم شد،از تبریز سر در آوردیم و جلفا و ارس و جاده خلخال اسالم و...


سوم:

ارس رو برای اولین بار دیدم.انگاری تمام تاریخ قاجار جلو چشمام جاری بود.

پل آهنی و حماسه سه مرزبانش توی شهریور ۱۳۲۰  بهم حس غرور داد،البته با دیدن روستاهای اونور مرز که فاصله خیلی کمی با مرز داشتن حسای دیگه ای هم داشتم.

حس غمی که یه  مادر با دیدن فرزندی که سال ها ازش دور بوده والان می بیندش اما نمی تونه بغلش کنه.

حس خشم از خودم و...این که در این قرن ما و همسایه هامون بین شهروندانمون به جای خط و رنگ با سرباز و تفنگ فاصله کشیدیم و اینطوری از هم جدا نگهداشته شدیم.

مردمی که علاوه بر انسانیت،قرن ها هموطنی،فرهنگ،خاطره، تمدن و وجوه مختلف مشابهت داریمو پاره تن هم ایم.

کیلومترها ارس جاری بود وما هم کنار ارس حرکت کردم و این حسا با روانم بازی می کرد.


چهارم:

کلیسای"سنت استپانوس" رو دیدیم.

کلیسا های زیادی رو دیدم.وجه خاص و مشترک همشون برای من احساس آرامش و سکون و سبکی بود.اما این کلیسا یه چیز دیگه بود.صدای نفس هام هم آرامش اونجا رو بهم میزد.

حتی "ح" که به مسائل معنوی و متافیزیک به هیچ اعتقاد وباوری نداره هم اعتراف کرد.

صحن کلیسا،اقامتگاه راهبا،برج ناقوس و...خیلی آرووم بود.

معماری بسیار زیبایی داشت،واقعا کیف کردم،حس خلسه و سبکی داشتم.

خیلی دوست داشتم یه شب بتونم اونجا بمونم و شبش رو هم تجربه کنم،اما به دلیل مرزی بودن امکانش نبود.

هواش خیلی خیلی عالی بود!از اون هواهای مسکر که من قبله امو گم کنم!


پنجم:

آسیاب خرابه رو هم رفتیم.یه دره و آبشارخزه ای بسیار زیبا.


ششم:

جاده خلخال به اسالم رو توی زمستون و برف و یخ دیدیم.

به اندازه همه عمرم یه جا برف ویخ دیدیم. همسفرم وحشت کرده بودو همش غر می زد!

یه جاهایی ارتفاع برف کنار جاده از ۶متر بیشتر بود.هوش و حواسم شیش دنگ به ماشین و جاده بود و گاهی هم زیر چشمی نگاهی به اطراف می انداختم و از این همه برف و ارتفاع کیف می کردم،یه دفعه با غیض گفت گفت:تو چرا با جاده لاس می زنی!"بدیع ترین عبارتی بود که ازش شنیدم!

بماند که توی این سفر به اندازه عدد کیلومتر ماشین خندیدیم!


هفتم:

جدای از زیبایی ها و منظره های خاص این جاده، توی پاییز و زمستان عبور کردن ازش دیوانگی محضه! کمترین سطح ایمنی رو داره و واقعا خطرناکه،یه جاهاییش واقعا وحشت کردم!


هشتم:

این چند روزه توی خونه آنکالم و داره حس کپک زدگی و پوسیدگی بهم دست میده،ظاهرا معلوم هم نیست این وضعیت تا کی ادامه داره.فردا کسی بیاد یا نیاد میرم لانگ رنج.

همش خواب،کتاب،فیلم،فیلم،کتاب،خواب،خواب،...

خفه شدم بابا


نهم:

کاری که وحشت این کرونا با روح و روان ملت کرده،خود کرونا با مردم ووهان نکرده!


دهم:

برای کسی که روی تخت نمی خوابه،احمقانه تر از کلی پول دادن واسه تخت و تشک، چونه زدن و سین جین کردن فروشنده سر کیفیت پارچه رو تختیه!



پ.ن:

توی برف و یخ و گردنه و کلاچ ترمز و دنده جا زدن ، گردنه  حتی وقت ترسیدن از لیز خوردن ماشین و لبه دره ...جاتون خالی کردم و فکر کردم علاوه بر برف های کردستان،"در این برف ها هم دوستت دارم"!




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.